دندان گیر نمک گیر
این لحظه:مامان جون برات لالایی خوندو تابت داد وتو خوابیدی این قدرشیرینی که به هر چی عسله گفتی زکی یعنی گاهی وقتا دیگه واقعا دل از دستم در میره و میخوام درسته قورتت بدم دیگه احساسم از چلوندن و این چیزا گذشته 22بهمن رفتیم هایپر استار گذاشته بودیمت توی سبد خرید همه عاشقت شده بودن و بوست میکردن و لپتو میکشیدن بهت میگفتن چه عروسکی عجب خریدی و خلاصه هرکسی چیزی میگفت توهم ساکت و اروم نشسته بودی و با تعجب نگاشون میکردی واما هنرنمایی های جدیدت اول اینکه وقتی دمرمیذاریمت و پشت پاتو میگیریم میری جلو دیگه اجسامو که میگیری از دستت نمی افته و خیز برمیداری برای گرفتن وسایل یکی از عروسکاتو چند روز پیش گذاشتم کنارت چپ چپ نگاش کردی وموهاشو کشیدی...
نویسنده :
مامان مهدیه
21:26